سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بسیار نیکی کند، برادرانش دوستش خواهندداشت . [امام علی علیه السلام]

مطالب قبلی اینجا هستن!!!!!!!!! - آن جمعه ی وصال کی از راه می رسد؟

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
منتظران او خواهد آمد....(شنبه 85 شهریور 18 ساعت 12:29 صبح )

                         سلام بر گل نرگس                             

                                       

              عاشقان عیدتان مبارک باد!                            

                                


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
سفر به دیار آشنایی 3(دوشنبه 85 شهریور 13 ساعت 11:58 عصر )

 هوالحکیم

سلام!

قبل از هر حرفی تولد حضرت علی اکبر (ع) مبارک!

اگه خدا بخواد تو پست بعد سفرنامه ی مدینه رو تموم می کنم و اگه تمایل داشتین بعدا سفرنامه ی مکه رو خدمتتون تقدیم می کنم. از همه ی دوستانی که لطف کردن و به من سرزدن ممنون!

 

و اما مسجد قدیم... با کلی دویدن از این در به اون در (توضیح دلیلش رو اگه دوس داشتین بگین تا تعریف کنم... ولی فقط نتیجه اش اعصاب خوردی برای شماست....) رفتیم مسجد قدیم... قسمتی که مسجد جدید به اون مسجد وصل شده یه فضای باز (یا درسترش حیاط مسجد قدیم) با سقف چادری هستش که فرش شده ... و بعد ورودی مسجد قدیم .  و ... روضه ی رضوان... برای خانمها تنها چیزی که می تونن ببینن بالای منبر هستش حتی به ضریح و قسمت پنجره ی قبر مطهر نمی تونن نزدیک شن... آقایون رو نمی دونم تا چه حد آزادی دارن! ولی ستون توبه و ... و منبر رسول الله و محراب پیامبر سمت اوناس و خانمها باید از راه عکس! اون قسمتا رو ببینن.

 

 

 خلاصه هر طور بودو با هر سختی تو روضه رضوان کلی نماز خوندیم... ان شاالله قسمتتون که شد رفتین (اونایی که رفتن برا چندمین بار ان شاالله) محدوده ی روضه رضوان رو با فرشای سبز مشخص کردن.

و  اما  قدم به قدم بیشتر تو غربت مدینه فرو می رفتیم ... مقصد بعدی :  بقیع ... مسیر: بین الحرمین

اجازه بدین قبل از بقیع  براتون از بین الحرمین بگم... اگه تو بقیع از چشما اشک می باره ... تو بین الحرمین مدینه آدم خون گریه می کنه... پیش چشم رسول خدا ... درست تو چند قدمیش و دقیقا روبه روی حرم مطهرش و مظلومیت و غربت فرزندانش به حد اعلی... مزار دخترش  فاطمه (س)  ... زائرا نمی دونن طرف بقیع بایستن و زیارت نامه بخونن یا طرف حرم رسول الله (ص)  ...  (آخه روایتی هستش که طبق اون حضرت زهرا(س) در کنار پدرشون هستن) ...  ولی بقیع... تو دوسه ساعتی که ظاهرا! اجازه ی زیارت داشتیم چه ها دیدیم و چه ها بر ما گذشت... غربتی که  کوه بی شک تاب مقاومت در برابر اون رو نخواهد داشت... غربت بقیع بی انتهاست ... فقط باید اونجا بود و دید...  چی گذشت به ما  وقتی  آخرین روز رو نرسیدیم و درای بقیع رو به رومون بستن... همه گیج بودیم... بارها اون بالا پشت پنجره ها بهمون گیر داده بودن ولی  پشت در موندن یه غم دیگه ای داره ... حتی وقتی بقیع رو دور زدیم و از تو خیابون و از سمت دیگه کنار پنجره ها نشستیم بهمون گیر دادن و بلندمون کردن از جا... دیگه نمی تونم از بقیع بیشتر بگم ... فکرشو می کنم غصم می گیره... کاش یه کم بیشتر کنار بقیع می موندیم... کاش ... کاش ... کاش............... بقیع جایی هستش که دل همه شیعیان توش بدون شک جا می مونه... دلاتون رو هر وقت قسمت شد برین مدینه برا جا گذاشتن تو  بقیع  آماده کنین... جا می مونه... به خدا اونجا جا  می مونه....

اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه....

 

 


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
سفر به دیار آشنایی 2(پنج شنبه 85 شهریور 9 ساعت 12:28 صبح )

 

همه مون سریع طرف پنجره ها برگشتیم ... هرکس یه چیز می گفت: کوش؟ کجاس؟ ...

مناره ها رو به رو مون بودن هر لحظه بزرگتر و نزدیکتر می شدن... چشمامون خیره به جلو بود تا گنبد سبز رو زیارت کنیم ... اما اتوبوس دور زد به سمت هتل...  دلمون همچنان راهی حرم بود ولی طبق برنامه رفتیم  به یکی از هتل های  دانش آموزی مدینه ، بستان بلازا.

بعد از مدتی راه افتادیم به سمت حرم ... اینبار اتوبوس رفت.... تا وقتی توقف کرد بازم حرم رو ندیده بودیم... پیاده راه افتادیم . تو یه خیابون که پیچیدیم....  گنبد ناگهان جلومون ظاهر شد.. بهت زده... با شوق... با اشک... لبخند... چشمامون به حرم بود و گوشامون به توصیه ها و حرفای مدیر کاروان... باب علی (ع) ورودی ما بود... ولی خداییش خودمون عمدا هم که شده از باب های دیگه  وارد نمی شدیم... اسم مولامون محدود بود   به نوشته هایی رو بعضی  دیوارا  و همین باب مسجد النبی... و این یعنی غصه ی بزرگ زائرای شیعه ی مکه و مدینه... غربت به حد اعلی ... غربتی که حتی  ما هم   به عنوان شیعه شدیدا احساسش می کردیم... از نگاه ها و بد و بیراهها گرفته تا ظلم و غربتی که از زمان رسول خدا تو مدینه و مکه  پا بر جا مونده بود... زیارت نامه خوندیم... ولی چه زیارت نامه ای ... بلافاصله شرطه ها و وهابیا پراکنده مون می کردن... اجازه نداشتیم یه جا جمع شیم... همونطور که اجازه نداشتیم بلند صلوات بدیم... زیارت عاشورا و دعای توسل و دعای عهد بخونیم... همون طور که اجازه نداشتیم بگیم یا علی.....

ولی می گفتیم  اللهم عجل لولیک الفرج مدام تکرارش می کردیم زیر لب...

                                                                         

 

خب براتون از مسجدالنبی بگم... از گنبد سبز قشنگش... معماری قشنگ و دلنشینش فضای معنوی بی نظیر اونجا رو دو چندان می کنه. قسمتای متحرک سقف مسجدالنبی وقتی باز باشن انگار یه حال عجیبی میشی... زیر آسمون خدا تو مسجد رسولش.... یادمه روحانی کاروان گفتش این قسمتای توسعه یافته ی مسجد النبی همون شهر مدینه ی زمان پیامبر هستش...

 پس از قسمت جدید مسجد بریم تو مسجد قدیم...


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
سفر به دیار آشنایی 1(شنبه 85 شهریور 4 ساعت 12:56 صبح )

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مکه ... مدینه... جاهایی قشنگ تر از این جاها هم تو دنیای ما هست؟ جاهایی که پیامبر(ص)... حضرت زهرا (س) ... امام علی (ع) و فرزندان پاک اونا قدم گذاشتن... نماز خوندن... . تو تلویزیون با یه آقایی  مصاحبه کردن کنار حرا.... می گفت می خواسته تو محراب پیامبر نماز بخونه اما... اما جرئت نکرده تو جایی که مردی مثل محمد (ص) نماز خونده اونم نماز بخونه... اون آقا حق داشت... منم گیج بودم... چرا من؟ چرا من گناهکار؟ روحانی کاروان می گفت :.... فقط به دعوته...   می گفت اسم حاجی ها رو تو ماه رمضون می نویسن... من؟ باورم نمی شد... هنوزم نمیشه. ولی رفتم . خواست خدا بود...

یه روز قبل از پرواز به مکه از زیارت امام رضا (ع) برگشتم... ناخودآگاه جور شده بود. رفته بودم مسابقه . تو مسابقه موفق نبودم ولی امام رضا (ع)... تو دلم بود یه کبوتر امام رضا (ع) رو ببرم بقیع.... یعنی کبوتره چند روز دووم میاورد؟؟؟

 

بالاخره رفتیم با بدرقه ی چشمای گریون و آرزومند... با بدرقه ی  آدمایی که دلاشونو تو کیفا و تو وسایلمون گذاشته بودن تا با خودمون ببریم عجیب این بود که اون دلا قبل از رسیدن ما به حرم رسیده بود.... به عربستان رسیدیم... غربت بود؟ ترس بود؟ جدایی از بابا و مامان ها بود؟ شادی بود؟ هرچی بود یه حس عجیب تو دل همه ی بچه ها غوغا می کرد.

نماز ظهر رو تو فرودگاه خوندیم . بعضیا رو کاغذ خیلی ها رو فرش  و تک و توک هم رو مهرایی که تو دستامون غایم می کردیم و موقع سجده زیر پیشونی مون می ذاشتیم نماز خوندیم.

از جده راه افتادیم به سمت مدینه...

چند ساعتی تو راه بودیم

کم کم به مدینه نزدیک می شدیم... داخل مدینه رفتیم... روحانی کاروان  یه سمتی رو نشون داد و گفت : مناره های مسجد النبی...


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
من برگشتم...(دوشنبه 85 مرداد 30 ساعت 9:6 عصر )

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام... سلام به همه ی شما بهترین های دنیا...

عیدتون مبارک ... هم عید سعید مبعث و هم عید پیروزی حزب الله

ببخشید اگه دیر خدمت رسیدم الان یه هفته ای میشه که برگشتم... جاتون خالی بود ...ان شاالله خدا قسمت همه کنه ... همه... چه اونایی که رفتن و دیدن و چه اونایی که آرزومند دیدارن... اگه خدا بخواد برا دوستای گل تعریف خواهم کرد که اونجا چی کارا کردیم (بین خودمون باشه راستش همسایه ها و اقوام که میان پیشم، به جای تعریف کردن فقط تو چشاشون نگاه می کنم... نمی دونم چرا سختمه براشون تعریف کنم.. خداییش نوشتن از حرف زدن ساده تره!!!!)

بازم عیدتون مبارک... یه بار دیگه هم مبارک... بازم مبارک... اما یادتون نره ها امشب شب صلواته...

پس

بر محمد و آل محمد صلوات

 


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
سفر...(یکشنبه 85 مرداد 1 ساعت 7:28 صبح )

به نام خدای خوبیها

سلام

سلامتین؟ خدا رو شکر

راستش اولش فکر می کردم چه حیف که همین اول کار فعالیت ضد صهیونیستی اینترنتیمون حدود یه ماه دسترسی به اینترنت نخواهم داشت... اما خداییش  حالا  با این وجود شاید  تو این مدت بیشتر بتونم کمک کنم نسبت به اینکه پای کامپیوتر می نشستم  و ... .  می تونم برادرا و خواهرای دینیمون رو ببینم و ازشون دعوت کنم اوناهم تو فعالیت ما شرکت کنن...

حقیقتش با اجازه ی شما دوتا سفر معنوی در پیش دارم... اولیش اگه خدا بخواد مشهدمقدس واسه یه مسابقه ای دومیشم که هفت مرداد بشه انشاالله مکه...  بین این دوتا سفرهم فقط یه روز خونه برمی گردم و ماها بیست و چهارساعته دست به دعاییم که خدای نکرده تو پروازو رفت و آمد سفر اول تاخیر نباشه که نکنه خدای نکرده برا سفر مکه مشکلی ایجاد بشه و اینا... شمام ما رو دعا کنین...

آره دیگه ماهم رفتنی شدیم و بیست و یکم انشاالله برمی گردم و میام اینجا حتما... ولی از بس امروز و فردا کردم که شدید کمبود وقت دارم و با عرض پوزش پست برای وقتی که نیستم نذاشتم یعنی تا بیست و یکم دیگه وبلاگ به روز نمی شه.... ببخشید ... حلالمون کنین...

 

                                                           

 

(در مورد فعالیت ضد صهیونیستی اگه سوالی دارین از نویسنده ی عزیز  این وبلاگ بپرسین

 ) http://rehaneh-nabi.blogfa.com

فعلا یاعلی


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
نابودی اسرائیل...(پنج شنبه 85 تیر 29 ساعت 12:4 عصر )

 

هوالشهید

سلام

خب حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه ما مسئولیم و ماهم باید مبارزه کنیم... صدقه دادن و راهپیمایی و دعا انتهای توانمون نیست حد اقل من و تو که به شبکه جهانی یا بهتر بگیم : فعلا جولانگاهی برای اسرائیلی ها و غربی ها  تو ایجاد جنگ روانی علیه اسلام و انسانیت دسترسی داریم. بیاین همه باهم اونا رو تو این جنگ شکست بدیم... از هر طرف اگه بهش فشار بیاریم مطمئن باشیم که نابود و محو خواهد شد.

هرکسی فکر کنه ببینه چه راههایی هست تا به سهم و سعی خودمون  شدید و سریع اسرائیل و حامیاش رو از طریق همین شبکه و تو همینجا حداقل، نابودش کنیم... ما می تونیم مطمئن باشید... و منتظر خبرای بعدی در مورد این حرکت ضد صهیونیستی باشید... واما اطلاعات اولیه در مورد دشمن که می دونم همه می دونین در موردش امافقط برای  یاداوری مطلبی که از کتاب سرگذشت سرزمین فلسطین انتخاب شده رو بخونین:

 

 

در خلال جنگهای صلیبی و بعد از اون یهودی هایی که بضاعت مالی داشتن از فلسطین خارج میشن و  فقط حدود چهل و هفت هزار یهودی فقیر تو این منطقه می مونه  که کل اونها تنها بر پنج درصد خاک فلسطین مالکیت داشتن ... خونه هاشون و معابدشون...  . این افراد در کنار مسلمونای فلسطین با آرامش زندگی می کردن به خاطر قوانین اسلام . و البته اوناهم به قوانین دولتای اسلامی عمل می کردن و تحت حمایت دولت و مسلموناهم بودن... این در حالی بود که تو اروپای شرقی و روسیه (که خیلی از یهودیا به این مناطق مهاجرت کرده بودن)  برای یهودی ها حالت پوگروم برقرار بود... یعنی اونا رو تو محل های خاصی مستقر می کردن و اونا باید علامتی همراه خودشون نگه می داشتن که نشون بده اونا یهودین...  در سال 1896  تئودور هرتزل  که یه روزنامه نگار مجارستانی ساکن اتریش بود، مسأله ی مهاجرت یهودیان جهان به فلسطین و جنبش صهیونیزم رو مطرح می کنه....

حالا صهیونیزم چیه و چرا تو فلسطین؟

تو قسمت جنوب غربی قدس، کوهی هست به ارتفاع نهصد متر به نام صیون یا صهیون  که به معنی  «کوه خشک و پر آفتاب » هستش و تو اون حضرت داوود(ع) و بعد حضرت سلیمان (ع) معابدی ساختن و البته بعدش مسلمونا اونا رو تکمیل کردن.... حالا این هرتزل گفتش که همه ی یهودی های جهان باید اطراف این کوه جمع بشن طوری که همه ی نقاط فلسطین رو بگیرن.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از این جهت به این نظریه می گن صهیونی گرای. اما موضوعی که مهاجرت یهودیا رو به بحران جهانی تبدیل کرده اعتقادشونه... اونا اعتقاد دارن که چون یهودیا از نژاد برترن پس همه ی ساکنان اونجا باید تحت سیطره ی یهودیا در بیان (!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

به طور خلاصه میشه گفت: صهیونیزم یعنی گرایش به این طرز فکر که کلیه ی یهودیان جهان با توجه به خصوصیات ملی و مذهبی خویش، در اطراف کوهی به نام صهیون واقع در قدس و به قول آنها اورشلیم، اجتماع کنند و در سرتاسر فلسطین دولتی تشکیل دهند و حقوق ساکنان بومی و اولیه ی آن جا را از هر نظر نادیده انگارند. در این شیوه ی فکری فقط یهودیانی که در این سرزمین زندگی می کنند حق حاکمیت دارند و نه اقوام بومی و ادیان دیگر.»


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
ولادت حضرت زهرا(س) مباااااااااارک!(شنبه 85 تیر 24 ساعت 10:32 عصر )

 

 


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
سیره و روش تشکیل حکومت جهانی(چهارشنبه 85 تیر 21 ساعت 11:50 عصر )

هوالمحبوب

 

 سلام چطورین؟  یه مطلب جلب خوندم می خوام براتون بگم... بگم؟ باشه. از امام باقر (ع) روایت شده که ایشون فرمودن حضرت مهدی(عج) مثل حضرت موسی(ع) با یه حالتی بین خوف و رجاء ظهور می کنن و  اینجور که اونجا نوشته بود از قرار معلوم وقتی وارد مکه می شن  لشکر سفیانی یاورش استاد میشه و تو بیابونی به نام بیابون بیداء تو زمین فرو میره  (چه جلب) و اثری ازش نمی مونه.

بعد اما زمان (عج) بین رکن و مقام (ابراهیم) نماز  می خونن و قیامشون با این کلمات شروع می شه (کاش همین روزا این صحنه ها رو ببینیم...)

- ای مردمان ! ما بر علیه کسانی که بر ما ظلم و تجاوز کردند و حق ما را غصب و چپاول کردند، طلب کمک می کنیم و یاری می جوییم و من نسبت به آدم، نوح، ابراهیم و همه ی پیامبران اولویت دارم من از تمامی افراد نسبت به کتاب خدا آشناتر هستم.

امروز همه ی افراد را شاهد و گواه می گیرم که ما _ اهل بیت رسالت_ مظلوم و مطرود شده ایم، حق ما را غارت کرده اند و ماها را از دیار خود رانده اند؛ پس،از همه ی مسلمان ها یاری  و کمک می خواهیم تا بر حق خود نائل آییم.

 

بعد سیصد وسیزده نفر میان و بعد منادی با نام حضرت فریاد می زنه و همه دنیا می فهمن که ظهور حضرت اتفاق افتاده و بعد از اونجا به طرف مدینه بعد شم به کوفه میرن و کوفه میشه مرکز حکومت و طبق مطلب کتاب خود حضرت مهدی(عج) هم به  محلی به نام رحبه که محل سکونت حضرت نوح بوده برای سکونت میرن.

حالا این مطلب رو از کجا کش رفتم؟؟ از کجا؟ از صفحه ی 90 کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان ( ع) به تالیف عبدالله صالحی

 

 

 

   امان از کتابی که بد نوشته شده باشه یا ترجمه اش بد باشه ... یه کتاب باید می خوندم در مورد وهابیت بعد باید می دادم رفیقم هم بخونه .. بابا مگه تموم میشد؟ انقد بدجور بود ترجمش ها از دور که چشمم به جلدش می افتاد افسرده میشدم!!!!!!!  ولی در کل اطلاعات خوبی در مورد وهابیت گیرم اومد...  ببخشید ولی عجب جونوری ان این وهابیا ... فقط خود آقا می تونن اینا رو سرجاشون بنشونن مثل خوارج که خود حضرت علی(ع) هم اشاره فرمودن که فقط خودشون می تونستن خوارج رو سر جاشون بنشونن.  از اینکه باز طولانی شد معذرت...

اللهم عجل لولیک الفرج و النصر وجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه و احفظ قائده.

 

سالم و شاداب باشید

یا علی ...

 


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
بسم الله الرحمن الرحیم(یکشنبه 85 تیر 18 ساعت 1:23 صبح )

بسم الله الرحمن الرحیم

                        

سلام علیکم!!!!!!!!

 

وای پارسی بلاگ چه خوبه...  یه حسی به آدم میده! (یکی این حرف منو به گوش مدیر عزیز برسونه لطفا) .  حال شما چه طوره. بابا من قصه ای شدم این روزا!!!!!!!!! یه وبلاگ داشتم اولش مثل بچه مثبت ها داشتم توش می نوشتم. بعد یه چیزایی شد که بعد یه چیزای دیگه ای شد و وبلاگ رو ترک کردم!   بعد اومدم پارسی بلاگ (چون یکی از رفقا تو پارسی بلاگ بود با اینکه  من خودم راهنماییش کرده بودم بیاد اینجا ها ولی بعدش منو غصه می داد که من تو پارسی بلاگم تو تو فلان بلاگی!!) وقتی اومدم پارسی بلاگ یه وبلاگ باز کردم بعد پس وردش نمی دونم یادم رفت یادم نرفت از وسط به دو طرف رفت نمی دونم چی شد فقط فهمیدم که خود من تو صفحه کاربریم نرفت!

بعد دوباره یکی دیگه باز کردم . اونو نمی دونید چه جلب جینگی ضایع شدم باهاش! حالا بماند چی شد.

بعد برگشتم تو بلاگفا جون یه وب باز کردم همین 16 تیر یه پستم توش گذاشتم. خب؟ بعد از یه روز و خبر کردن چند نفر که آی بیاین من وبلاگ باز کردم درحالی که  داشتم توش جدی می نوشتم عین آدم بزرگا  آدم حسابیا دیدم، جدی نوشتن و با کلاس بودن نه به گروه خونی من می خوره نه به گروه خونی بعضی از دوستان بدتر از دشمن!  دیروز رفتم حذفیدمش و امروز که نه... همون دیروز اومدم اینجا و امروز پستیدم خدمت شما و  امیدوارم که اینجا رو دیگه ول نکنم!

                    

خسته تون کردم؟

ببخشید

قول میدم از روزا و پستای بعد خودم کمتر حرف بزنم و بیشتر مطلب مفید بذارم

پس فعلا

یاحق

 


» یاکریم
»» نظرات دیگران ( نظر)


»
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 6 بازدید
مجموع بازدیدها: 76309 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مطالب قبلی اینجا هستن!!!!!!!!! - آن جمعه ی وصال کی از راه می رسد؟
یاکریم
» لینک دوستان من «
یک قدم تا پشت خاکریز
موسم یار
عشق یعنی انتظار
یاس کبود
از نسل یک به نسل سه، صدا مفهومه؟
خمار مستی
یا مهدی (عج)
عطش

» لوگوی دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
مطالب قبلی اینجا هستن!!!!!!!!!
» اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن