اتل متل یه مادر مادری که مریضه قصه ی تنها ییهاش طولانی و عریضه
این مادر مهربون تو دنیای پر جنون فقط یه گل پسر داشت انگار چیزی کم نداشت
گل پسرش بزرگ شد تا جوونی قشنگ شد یه روز شوم یه غولی نعره کشید بد جوری
اون پسر جوون مرد رفت به سوی نبرد تا غول رو بیرون کنه شده فداش جون کنه
پسر که رفت مادرش در انتظار گلش نگاش به در به لب ذکر یه چشمه اشک هزار فکر
یه آرزو به دل داشت کاشکی که عمرش می ذاشت یه بار دیگه بگیره گل پسرش به سینه
یه بوس بده به چشماش دست بکشه رو موهاش یه بار دیگه شبیه وقتی که اون بچه بود
تو آغوشش بگیره اون پسر مشک و عود کاشکی که اون روز بیاد پسر بشه یه داماد
کاشکی گلش زود بیاد کاشکی گلش زود بیاد... خونه چراغونیه انگاری مهمونیه
آهان یکی به در زد پسر اومد یه سر زد مادر دوید سوی در در رو وا کرد اون مادر
یه ماشین سپاه بود یه آمبولانس پشت در آقاها ، چفیه به گردن خانمها چادر به سر
یه پرچم ایران دید پرچم رو آروم کشید خنده تو لبهاش دوید پسر رو پشت اون دید
دستها رو وا کرد و زود اون رو به آغوش کشید « مادر فدات بشم من کجا بودی گل من
تو بی وفا نبودی راست بگو، کجا بودی؟ من رو به یاد آوردی؟ سوغاتی چی آوردی؟ »
بعد یه نگاهی انداخت به سر تا پای داماد « مادر چه کوتاه شدی؟ سبک شدی آب شدی
چقدر لباس سفید بهت اومد ای امید » مادر یه هو ساکت شد نگاش رو اون ثابت شد
خم شد و آروم گذاشت پسر رو روی آسفالت پارچه سفید رو وا کرد یه لا...دولا رو واکرد
تو پارچه رو نگاه کرد خندید و دست دراز کرد یه نصف استخوون رو برداشت و خوب نگاه کرد
یه پوتین پاره رو از بقیه سوا کرد استخوون رو بغل کرد یه اخم زد و خنده کرد
پوتین رو آروم بوسید هردوتاشون رو بویید بعد یواش و آروم اونها روتو تابوت چید
یه بار دیگه نگاش کرد سر تا پاهاش رو پایید پرچم رو برداشت و خوب رو تابوت گل کشید
بعد بلند شد و گفت: یا حسین شهید.. التماس دعا